نویسنده: جابر رزق
مترجم: محمد جواد حجتی کرمانی
البنّاء مفهوم سیاست را چنین تعریف میکند: «من وقتی سخن از «سیاست» میگویم منظورم «مطلق سیاست» است یعنی توجه به شئون داخلی و خارجی امت که به هیچ رو، به «حزب» خاصی وابسته نیست... » آنگاه میگوید:
«بعد از این مرزبندی عام مفهوم اسلام فراگیر، و معنی سیاست خالص، میتوانم به صراحت و با صدای بلند اعلان کنم که مسلمانی مسلمان کامل نیست مگر آنکه «سیاسی» باشد و در شئون امت خود دورنگر باشد و بدان اهتمام ورزد و نسبت بدان غیرت و حمیّت نشان دهد... » البنّاء آنگاه میگوید: «علّت چیست که شما به ندرت میبینید انسانی از سیاست و اسلام سخن بگوید و بین این دو، جدایی نیندازد! و هر کدام را در سویی جدای از دیگری نگذارد؟» و پاسخ میدهد:
«نامسلمان که یا نسبت به اسلام جاهل بودند و یا «شأن» و «ثبات» و «رسوخ» اسلام را در دلهای مؤمنان فهمیدند و دریافتند که مسلمانان برای فداکاری با جان و مال در راه اسلام آمادهاند. نخواستند نام و مظاهر و شکلهای ظاهری اسلام را در روحیهی مسلمانان خدشه دار کنند، از این رو کوشیدند که معنای اسلام را در دایرهای تنگ و محصور کنند که همهی ابعاد نیرومند و علمی آن را از بین ببرد و تنها پوسته هایی از القاب و اشکال و نمودهایی بی خاصیت که هیچ سود و زیانی ندارد باقی ماند!... و لذا به مسلمانان چنین فهماندند که «اسلام» یک چیز است و «جامعه» چیز دیگری است، «اسلام» یک چیز است و «قانون» چیزی جز آن است، «اسلام» یک چیز است و «مسائل اقتصادی» پیوندی با «اسلام» ندارد، «اسلام» یک چیز است و «فرهنگ عمومی» جز آن است و سرانجام اسلام چیزی است که «باید» به دور از سیاست باشد!
آنگاه «البنّاء» این فهم نارسا از اسلام را زیر سؤال میبرد و میگوید:
«برادران! شما را به خدا، به من بگویید اگر اسلام، چیزی جز سیاست و جز جامعه و جز اقتصاد و جز فرهنگ است، پس اسلام چیست؟ آیا همین دو رکعت نماز بدون حضور قلب است؟ یا همین الفاظی که به قول «رابعهی عدویه» «استغفاری» است که نیاز به استغفار دارد؟ آیا قرآن که یک نظام کامل محکم و مفصل و «تبیان همه چیز و هدایت و رحمت و بشارت به مسلمانان است»، برای همین نازل شده است؟»
«البنّاء» از همین دیدگاه به جمعیت های اسلامیای که عدم تعرض به شئون سیاسی را جزو برنامهی خود قرار داده بودند به شدت اعتراض میکند و میگوید:
«بر هر جمعیت اسلامی فرض است که اهتمام به شئون سیاسی را در رأس برنامه خود بگذارد و گرنه خودش احتیاج دارد که معنی اسلام را بفهمد!»
با چنین درکی از اسلام، «حسن البنّاء» مقرر میدارد:
«اخوان حتی یک روز هم غیر سیاسی نبودهاند و حتی یک روز هم غیر سیاسی نخواهند بود! و هیچگاه دعوت آنان بین سیاست و دین جدایی نخواهد افکند و هرگز مردم، حتی یک ساعت در روز آنان را «حزبی» نخواهد یافت.»
در جای دیگری نیز بر همین معنی تأکید کرده و میگوید:
«اینکه ما «سیاسی» هستیم به این معنی است که به شئون امت خود، همت میورزیم و اعتقاد داریم قوهی اجرایی، جزئی از تعالیم اسلام و داخل در قلمرو اسلام و مندرج در تحت احکام اسلام است... آزادی سیاسی و شرف ملی، رکنی از ارکان اسلام و فریضهای از فرایض اسلام است و ما تلاش میکنیم و میکوشیم تا آزادی را به کمال رسانیم و به اصلاح دستگاه اجرایی بپردازیم. ما معتقدیم در اسلام، چیز تازهای نیاوردهایم و این برای هر مسلمانی که اسلام را به طور صحیح مطالعه و بررسی کند، مطلبی شناخته شده است و ما دعوت خود را جز این نمیدانیم و معنایی برای وجود خودمان جز این نمیپنداریم که این اهداف را تحقق بخشیم. ما به اندازهی یک تار مو از دعوت به اسلام خارج نشدهایم زیرا اسلام از مسلمانان نمیخواهد که تنها به وعظ و ارشاد بسنده کنند، بلکه آنان را به سوی مبارزه و جهاد سوق میدهد: « کسانی که برای (رضایت) ما به تلاش ایستند و در راه (پیروزی دین) ما جهاد کنند، آنان را در راههای منتهی به خود رهنمود (و مشمول حمایت و هدایت خویش) میگردانیم، و قطعاً خدا با نیکوکاران است (و کسانی که خدا در صف ایشان باشد پیروز و بهروزند).»1
البنّاء در این باره توضیح بیشتری میدهد و در شرح مفهوم سیاست به تفصیل پرداخته، میگوید:
«اگر مراد از سیاست، معنای داخلی آن باشد یعنی: تنظیم شئون حکومت و بیان و شرح مأموریت و تفصیل حقوق و وظایف دولت و مراقبت از حاکمان و اشراف بر آنان که اگر خوب عمل کردند از ایشان اطاعت کنند و اگر بد عمل کردند از آنان انتقاد کنند، اسلام به این جهت، عنایت کرده و برای آن قواعد و اصولی نهاده و حقوق حاکم و محکوم را به تفصیل بیان کرده و مواضع ظالم و مظلوم را روشن ساخته و برای فرمانروایان و فرمان پذیران مرزی نهاده که از آن فراتر نروند و از آن تجاوز نکنند. اسلام به قوانین اساسی و نیز قوانین مدنی و جنایی با فروع مختلفی که دارد متعرض شده و خود را نسبت به این قوانین، در موضع نخستین مصدر و مقدسترین منبع برنهاده است؛ بیدن سان که تنها به وضع اصول کلی و قواعد عام و مقاصد جامع و فراگیر پرداخته و تحقق آن ها را بر مردم واجب ساخته است، اما جزئیات و تفاصیل را به عهدهی خود آن ها گذاشته است تا به حسب اوضاع و احوال اعصار، آن ها را پیاده کنند و تا آنجا که دامنهی مصلحت و درخور اجتهاد است در این باره اجتهاد کنند. اسلام بر «سلطهی امت»، صحه گذاشته و بر آن تأکید کرده و توصیه کرده که: هر مسلمانی به طور کامل، مشرف و ناظر بر کلیه سلوکها و رفتارها و تصرفات حکومت باشد؛ حکومت را پند و نصیحت دهد، به او کمک کند و از او حساب بخواهد. اسلام بر حکمرانان فرض کرده است که به مصلحت حکومت پذیران، احقاق حق و ابطال باطل کنند و بر حکومت پذیران نیز واجب کرده است که تا مادام که حکمرانان چنین اند به سخنانشان گوش دهند و از آنان اطاعت کنند؛ و اگر حکمران منحرف شد بر آنان واجب است که او را بر حق استوار دارند و ملزم به حدود قانون کنند و به «نصاب» عدالت برگردانند. این ها همگی آموزشهایی است که در کتاب خدای تبارک و تعالی و در احادیث پیغمبر (ص) آمده است، ما اینها را از خود در نیاورده و اختراع نکردهایم، خدا میگوید:
« و بر تو (ای پیغمبر) کتاب (کامل و شامل قرآن) را نازل کردیم که (در همه احکام و اخبار خود) ملازم حق، و موافق و مصدّق کتابهای پیشین (آسمانی)، و شاهد (بر صحّت و سقم) و حافظ (اصول مسائل) آنها است. پس (اگر اهل کتاب از تو داوری خواستند) میان آنان بر طبق چیزی داوری کن که خدا بر تو نازل کرده است، و به خاطر پیروی از امیال و آرزوهای ایشان، از حق و حقیقتی که برای تو آمده است روی مگردان. (ای مردم!) برای هر ملّتی از شما راهی (برای رسیدن به حقائق) و برنامهای (جهت بیان احکام) قرار دادهایم. اگر خدا میخواست همه شما (مردمان) را ملّت واحدی میکرد (و بر یک روال و یک سرشت میسرشت، و لذا راه و برنامه ارشادی آنان در همه امکنه و ازمنه یکی میشد) و امّا (خدا چنین نکرد) تا شما را در آنچه (از شرائع) به شما داده است بیازماید (و فرمانبردار یزدان و سرکش از فرمان منّان جدا و معلوم شود). پس (فرصت را دریابید و) به سوی نیکیها بشتابید (و به جای مشاجره در اختلافات به مسابقه در خیرات بپردازید و بدانید که) جملگی بازگشتتان به سوی خدا خواهد بود، و از آنچه در آن اختلاف میکردهاید آگاهتان خواهد کرد (و هر یک را برابر کردار خوب یا بد پاداش و پادافره خواهد داد). »
« و (به تو ای پیغمبر فرمان میدهیم به این که) در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است، و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن، و از آنان برحذر باش که (با کذب و حقپوشی و خیانت و غرضورزی) تو را از برخی چیزهائی که خدا بر تو نازل کرده است به دور و منحرف نکنند (و احکامی را پایمال هوی و هوس باطل خود نسازند). پس اگر (از حکم خدا رویگردان شدند و به قانون خدا) پشت کردند، بدان که خدا میخواهد به سبب پارهای از گناهانشان ایشان را دچار بلا و مصیبت سازد (و به عذاب دنیوی، پیش از عذاب اخروی گرفتار کند). بیگمان بسیاری از مردم (از احکام شریعت) سرپیچی و تمرّد میکنند (و از حدود قوانین الهی تخطّی مینمایند). »
« آیا (آن فاسقان از پذیرش حکم تو بر طبق آنچه خدا نازل کرده است سرپیچی میکنند و) جویای حکم جاهلیّت (ناشی از هوی و هوس) هستند؟ آیا چه کسی برای افراد معتقد بهتر از خدا حکم میکند؟ »
و پیغمبر (ص) دربارهی صحه گذاشتن بر «سلطهی امت» و «رأی عام» میگوید: «دین، نصیحت (خیرخواهی) است» گفتند: «ای فرستاه خدا! نصیحت برای چه کسی؟ فرمود: برای خدا و فرستادهی خدا و کتاب خدا و پیشوایان مؤمنان و عموم مؤمنان». و باز فرمود: «برترین جهاد، کلمهی حق در برابر پیشوای ستمکار است» و باز فرمود: «سرور شهیدان حمزه بن عبدالمطلب مردی بود که در برابر پیشوای ستمکار ایستاد و به او امر و نهی کرد و آن ستمکار، او را کشت»... و صدها حدیث دیگر که این معنی را به تفصیل بیان کرده و توضیح داده و بر مسلمانان واجب کرده که امر به معروف و نهی از منکر کنند و مراقب حکّام خود باشند و اشراف داشته باشند که آنان تا چه اندازه به حق احترام میگذارند و احکام خدا را اجرا میکنند.»
«البنّاء» آنگاه در حالی که جدایی سیاست را از دین محکوم میکند، میگوید:
«پیامبر (ص) که دستور میدهد مردم چنین دخالتهایی بکنند یا اشراف داشته باشند یا همدیگر را نصیحت کنند، یا هر نام دیگری میخواهید بر آن بگذارید و یا وقتی تشویق به این کارها میکند و بیان میکند این ها دین است و جهاد اکبر است و پاداش آن «شهادت عظمی» است، آیا با تعالیم اسلام مخالفت کرده که دین را با سیاست درآمیخته است؟ یا این خود طبیعت آن اسلامی است که خدا پیغمبر (ص) را بدان برانگیخته است، ولی این ماییم که اسلام را از این معنا باز میگردانیم، و اسلام خاصی جز آنکه رسول خدا از پروردگار خویش آورد، برای خودمان درست کردهایم؟!».
«البنّاء» آنگاه برای مفهوم صحیح اسلام به عنوان یک نظام فراگیر زندگی، دلائلی از صریح قرآن و سنت ارائه میدهد و بالاخره سومین دلیل را بر صحت این نگرش تاریخ سلف صالح رضوان الله علیهم میشمارد و میگوید:
«این معنای گسترده و پردامنه از اسلام صحیح، در نفوس سلف صالح این امت تثبیت شده بود و با جان و خردشان در آمیخته بود و پیش از ظهور این «اسلام استعماری» سرافکندهی ذلیل، در همهی ادوار گذشته که مسلمانان زندگی مستقل داشتهاند ظهور کرده بود...
از اینجاست که اصحاب رسول خدا (ص) در مورد نظم حکومت، سخن میگفتند و در راه یاری حق مجاهده میکردند و بار سنگین سیاست امت را بر دوش میکشیدند و به صفتی که خود را بدان متصف کرده بودند، ظاهر میشدند یعنی: «راهبان شب و شیران روز» بودند.
و از اینجاست که امّ المؤمنین «عایشه صدیقه» درباره دقایق امور با مردم سخن میگفت و با بیان جالب و دلنشین و استدلال محکم، مواضع حکومت ها را برای مردم تصویر میکرد و از اینجاست که آن ستون لشکری که سر از اطاعت «حجّاح» پیچیدند با او جنگیدند و به فرماندهی «ابن اشعث» بر او اعتراض کردند، «گروه رزمی فقها» نامیده میشود، زیرا «سعید بن جبیر» و «عامر شعبی» و همگنان آنان، فقیهان تابعان و عمدهی دانشمندان آنان بودند.
و از اینجاست که در مورد موضع گیری ائمه دین رضوان الله علیهم در برابر پادشاهان و رویارویی به حق با امیران و حاکمان و نصیحت آنان، مطالب فراوانی آوردهاند که ذکر پارهای از آن ها - تا چه رسد به همه آنها- جای هر سخن دیگری را تنگ میکند! چهارمین دلیلی که حسن البنّاء بر فراگیری اسلام و تسلط نظام آن بر همهی جنبه های زندگی ارائه میکند از متن کتب قدیم و جدید «فقه اسلامی» برداشت شده است. او میگوید:
«کتب فقه اسلامی از قدیم و جدی، سرشار از احکام مربوط به «امارت» (فرمانروایی) و قضا (داوری) و شهادت (گواهی) و دعاوی(دادخواهی) و بیع (خرید و فروش) و سایر معاملات و نیز حدود و ثغور و مرزداری... است و اینها نشان میدهد که وقتی احکام عملی اسلام توسط قوهی تشریع مقرر میگردد، باید قوهی اجرایی و قضایی ای هم باشد که آن احکام را به مرحلهی اجرا درآورد و گرنه این چه ارزشی دارد که هر روز جمعه، خطیب بر بالای منبر بگوید: «شراب و قمار و بت پرستی ها پلید است، کار شیطان است، از اینها اجتناب کنید» و در همان حال، قانون شرابخوارگی را جایز شمارد و پلیس نیز از شرابخوارگان پشتیبانی کند و آنان را با امن و اطمینان به خانه شان برساند! و از این روست که سیاست حکومتی، جزیی از دین است و این یکی از واجبات هر مسلمان است که همان گونه که به پیاده کردن بعد معنوی میپردازد، به پیاده کردن بعد حکومتی نیز بپردازد.»
«البنّاء» آنگاه درباره موضع اسلام نسبت به «سیاست خارجی» به سخن پرداخته، میگوید:
«اگر مراد از سیاست، معنای «خارجی» آن باشد یعنی اینکه از استقلال و آزادی امت محافظت شود و امت به کرامت و عزت خویش آگاه باشند و به سوی اهداف بلند و والا راه افتد و جای شایستهی خود را در میان ملتها و منزلت بزرگوارانهی خود را میان توده ها و دولتها احراز کند و خود را از استبداد دیگران و دخالت آنان در شئون زندگی اش، رها سازد و در عین حال روابط خود را با دیگران مشخص کند و تمامی حقوقش را به تفصیل روشن کند و همهی دولت ها را به صلح عاغم جهانی که «قانون بین المللی» نامیده میشود متوجه سازد... اگر سیاست، به معنای خارجی این است، اسلام به همهی این ها عنایت تام دارد و به وضوح و روشنی در همهی این ها نظر میدهد و مسلمین را ملزم میکند که چه در جنگ و چه در صلح بی هیچ تفاوت به همهی این احکام عمل کنند و هر کس در این موارد کوتاه آید و آن را نادیده گیرد، در حقیقت یا جاهل به اسلام است و یا از اسلام خارج شده است... »
«اسلام به حکم آیات بسیاری از قرآن مقرر میدارد که امت اسلامی باید سیادت و سروری داشته و آموزگار سایر امتها باشد:
« شما (ای پیروان محمّد) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شدهاید (مادام که) امر به معروف و نهی از منکر مینمائید و به خدا ایمان دارید.»
«و بیگمان شما را ملّت میانهروی کردهایم (نه در دین افراط و غلوی میورزید، و نه در آن تفریط و تعطیلی میشناسید. حق روح و حق جسم را مراعات میدارید و آمیزهای از حیوان و فرشتهاید) تا گواهانی بر مردم باشید.»
« عزّت و قدرت از آن خدا و فرستاده او و مؤمنان است، ولیکن منافقان (این را درک نمیکنند و) نمیدانند.»
همچنین در آیاتی نظیر آیهی زیر راه صحیح حرکت را به امت نشان داده و او را به صیانت از خویش راهنمایی کرده و ضرر و زیان دخالت دیگران را در شئون زندگی اش گوشزد کرده، میفرماید:
« ای کسانی که ایمان آوردهاید! از غیر خود محرم اسرار برنگزینید، آنان از هرگونه شر و فسادی در حق شما کوتاهی نمیکنند. آنان آرزوی رنج و زحمت شما را (در دل) دارند (و پیوسته در انتظار آنند. نشانههای) دشمنانگی از دهان آنان آشکار است، و آنچه در دل دارند بزرگتر است (از بدسگالیهائی که ظاهر میسازند). ما نشانههائی را (که بتوان با آنها دشمن را از دوست باز شناخت) برای شما بیان کردیم اگر اهل عقل و درایت هستید. هان! (ای مؤمنان!) این شمائید که آنان را (به خاطر قرابت یا صداقت یا مودّت) دوست میدارید، و ایشان شما را (به خاطر تعصّب دینی خود) دوست نمیدارند...»
در آیهی زیر نیز به زیان های «استعمار» و سوء اثر آن در میان ملتها اشاره کرده میفرماید:
« گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند، آن را به تباهی و ویرانی میکشانند و عزیزان اهل آنجا را خوار و پست میگردانند. اصلاً پیوسته شاهان چنین میکنند. »
اسلام، همچنین بر امت واجب کرده که از سیادت خویش محافظت کنند. و به امت اسلامی دستور داده که هر چه میتوانند نیرو تدارک ببینند و توان خویش را کامل کنند، تا «حق» که تجلی بخش انوار هدایت است، در میان هالهای از جلال سلطه گام به پیش نهند. میفرماید:
« برای (مبارزه با) آنان تا آنجا که میتوانید نیروی (مادی و معنوی) و (از جمله) اسبهای ورزیده آماده سازید، تا بدان (آمادگی و ساز و برگ جنگی) دشمنِ خدا و دشمن خویش را بترسانید، و کسان دیگری جز آنان را نیز به هراس اندازید که ایشان را نمیشناسید و خدا آنان را میشناسد. هر آنچه را در راه خدا (از جمله تجهیزات جنگی و تقویت بنیه دفاعی و نظامی اسلامی) صرف کنید، پاداش آن به تمام و کمال به شما داده میشود و هیچ گونه ستمی نمیبینید. »
از این رو ما میبینیم «دوستان مسجد» و «یاران عبادت» و «حافظان کتاب کریم» و حتی فرزندان «تکیه» و «خانقاه» از پیشینیان - که خشنودی خدا بر آنان باد - تنها به آن قانع نبودهاند که کشور خودشان مستقل و قوم خودشان عزیز و ملت خودشان آزاد باشد... بلکه بر روی کره زمین راه میافتادند و در آفاق بلاد، به عنوان فاتح و آموزگار گشت میزدند تا همان گونه که خود آزاد شدهاند دیگران را نیز آزاد سازند و بدان نور الهی که خود خدایت یافتهاند، هدایتشان کنند و به سوی سعادت دنیا و آخرت ارشادشان نمایند تا کسانی مردم را اسیر خود نکنند و آنان را فریب ندهند و بدانان ستم و تجاوز روا ندارند و آنان را که مادران آزادشان زادهاند، به بردگی نگیرند.
و نیز از این روست که میبینیم «عقبة بن نافع» اسب خود را به اقیانوس «اطلس» میرساند و میگوید:
«خدایا! اگر میدانستم که در پس این دریا، سرزمینی وجود دارد هر آینه، برای مجاهده در راه خدا بدانجا میرفتم» و این زمانی بود که فرزندان عباس... یکی در طائف در جوار مکه، دومی در سرزمین ترکان در اقصی نقاط شرق و سومی در آفریقا در دورترین نقطه غرب، برای جهاد در راه خدا و جستجوی مرضات الهی دفن شده بودند، و چنین بود که صحابه و تابعین به احسان، سیاست خارجی را متن اسلام میدانستند.
در اینجا سخن دربارهی سیاست و موضع اسلام دربارهی آن از دیدگاه حسن البنّاء را با گفتار دیگری از او به پایان میبریم؛
«هر کس گمان برد که دین - یا به عبارت دیگر - اسلام، متعرض سیاست نمیشود و یا سیاست از مباحث اسلام نیست، هم به خود و هم به شناخت خود از اسلام ستم کرده است. نمیگویم به اسلام ستم کرده است زیرا اسلام شریعتی الهی است که «باطل نه از پیش رو و نه از پشت سر، بدان راه ندارد.»
و چه زیبا گفته است امام غزالی - که خدا از او خشنود باد -: «بدان که شریعت ریشه است و فرمانروا، پاسدار ریشه است. آنچه ریشه ندارد، نابود میشود که آنچه پاسدار ندارد، تباه میگردد.»
بنابر آنچه گذشت، دولت اسلامی اگر بخواهد «دولت رسالت» باشد و نه تشکیلاتی اداری یا حکومتی مادی و جامد و خشک و بی روح، نمیتواند جز بر اساس «دعوت» قوم یابد و «دعوت» نیز جز در پرتو حمایتی که آن را حفظ کند و نشر دهد و تبلیغ و تقویت کند، قوام نخواهد یافت.
نظرات